امشب خسته تر از هر روز و هر شبم...کاش میشد گوشه ای نوشت:
"خدایا امشب خیلی خسته ام...فردا صبح بیدارم نکن"
آر یو اوکی دیِر؟
Yes I'm OK
واقعا کاش میشد...منم خیلی خسته ام
هــــــــــی کاش میشد
سفر کردم به هر شهری دویدم ...........چو شهر عشق من شهری ندیدمندانستم از اول قدر آن شهر ..............زنادانی بسی غربت کشیدمرها کردم چنان شکر ستانی .............چو حیوان هر گیاهی می چریدمبغیر عشق آواز دهل بود .................هر آوازی که در عالم شنیدماز آن بانگ دهل از عالم کل .............بدین دنیای فانی اوفتیدماز آن باده که لطف و خنده بخشد ........چو گل، بی حلق و بی لب می چشیدمندا آمد زعشق: ای جان سفر کن..........که من محنت سرایی آفریدمبسی گفتم: که من آنجا نخواهم! .......... بسی نالیدم وجامه دریدم!چنان اکنون زرفتن می گریزم ........... از آنجا آمدن هم می رمیدمبگفت ای جان برو هرجا که باشی .......که من نزدیک چون حبل الوریدمفسون کرد و مرا بس عشوه ها داد........فسون و عشوه او را خریدمفسون او جهان را بر جهاند ..............که باشم من، کی من، خود ناپدیدمزراهم برد و آنگاهم به ره کرد .......... گر از ره می نرفتم می رهیدمبگویم چون رسی آنجا و لیکن ............قلم بشکست چون اینجا رسیدمچه گویم؟ مرده بودم بی تو مطلق ........خدا از نو دگر بار آفریدمزهجران وغریبی باز گشتم .............. دگر باره بدین دولت رسیدم
آر یو اوکی دیِر؟
Yes I'm OK
واقعا کاش میشد...منم خیلی خسته ام
هــــــــــی کاش میشد
سفر کردم به هر شهری دویدم ...........چو شهر عشق من شهری ندیدم
ندانستم از اول قدر آن شهر ..............زنادانی بسی غربت کشیدم
رها کردم چنان شکر ستانی .............چو حیوان هر گیاهی می چریدم
بغیر عشق آواز دهل بود .................هر آوازی که در عالم شنیدم
از آن بانگ دهل از عالم کل .............بدین دنیای فانی اوفتیدم
از آن باده که لطف و خنده بخشد ........چو گل، بی حلق و بی لب می چشیدم
ندا آمد زعشق: ای جان سفر کن..........که من محنت سرایی آفریدم
بسی گفتم: که من آنجا نخواهم! .......... بسی نالیدم وجامه دریدم!
چنان اکنون زرفتن می گریزم ........... از آنجا آمدن هم می رمیدم
بگفت ای جان برو هرجا که باشی .......که من نزدیک چون حبل الوریدم
فسون کرد و مرا بس عشوه ها داد........فسون و عشوه او را خریدم
فسون او جهان را بر جهاند ..............که باشم من، کی من، خود ناپدیدم
زراهم برد و آنگاهم به ره کرد .......... گر از ره می نرفتم می رهیدم
بگویم چون رسی آنجا و لیکن ............قلم بشکست چون اینجا رسیدم
چه گویم؟ مرده بودم بی تو مطلق ........خدا از نو دگر بار آفریدم
زهجران وغریبی باز گشتم .............. دگر باره بدین دولت رسیدم